
قورمه سبزی
۳ روز پیش
سرگذشت ۸ قسمت چهاردهم
سال ۸۱ هرچی داشتیم ونداشتیم تبدیل کردیم ورفتیم سوئد.
اونجا دامادم ی رستوران داره واونجارواداره میکنه...
(از زبان فرشته دوستم)
سال ۸۱ که اومدیم سوئد.انیکا خواهر بابا بزدگم دیدیم.اونجا چندسالیه زندگی میکنن.ماهم فورا ی جا برای زندگی پیدا کردیم و بابام رفت رستوران رو گرفت وشروع به کار کرد.
بابابزرگم(جلال) ومادربزرگمم( حوا)
طبقه ی بالای خونمون زندگی میکنن.روزهای اول خیلی سختشون بود وبا شرایط جدید کنار نمیومدن...بابابزرگ کمک کردتا مادربزرگم کم کم زبان یاد بگیره ،اما خوب یاد نمیگرفت وفقط چندتا کلمه بلدبود بگه وحرف بزنه...بهنامم توی جای که هم سن وسالای خودش بودن ومثل خودش سندروم دان داشتن اموزش میدید.منم رفتم مدرسه...
مادربزرگم وپدربزرگم سال ۸۸ از دنیا رفتن...
حوا درپاییز سال ۸۸ در سن ۷۳ سالگی براثر ایست قلبی از دنیا رفت.یک روز بعد جلالم هم که دوری حوابراش سخت بود.ونتونست دوریشو طاقت بیاره ازدنیارفت...
سرگذشت حوا سرگذشت عجیبی بود، شاید هزارن نفر توی این دنیا باشن که سرگذشت این چنینی داشته باشن.که شاید همین الان دارن از کنارمون با اهستگی رد میشن...حوا با صبر وتحملی که داشت فراق از جلال روتحمل کرد وجلال این دوری روبه امید دیدن دوباره حوا به صبح رسوند.
تا بهم رسیدن...اگرچه دیر وفرصت بزرگ شدن خاتون رواز دست داد وجوونی حوا رو ندید وتوی سختی ها کنارش نبود اما همون چندسال که دوباره باهم بودن وخدا این فرصت رودوباره بهشون دادتا کنارهم باشن واقعا خوشبخت وخوشحال کنارهم بودن...
به امید روزی که تمام عشقها واقعی وبدون فراق ودرد تنهایی باشه...
در حال حاضر فرشته وخانوادش در کشورسوئد زندگی میکنن.فرشته تو ی شرکت بیمه کارمیکنه وهر چهارتا پنج سال میاد ایران وبرمیگرده.ازدواج نکرده کنار پدرومادرش زندگی میکنه.بهنامم بعداز فوت حوا افسردگی گرفت وکم کم با کمک روانشناسها بهترشده.برادرکوچیکتر فرشته هم در کنارپدرش مشغول کار هست....
پایان.
سال ۸۱ هرچی داشتیم ونداشتیم تبدیل کردیم ورفتیم سوئد.
اونجا دامادم ی رستوران داره واونجارواداره میکنه...
(از زبان فرشته دوستم)
سال ۸۱ که اومدیم سوئد.انیکا خواهر بابا بزدگم دیدیم.اونجا چندسالیه زندگی میکنن.ماهم فورا ی جا برای زندگی پیدا کردیم و بابام رفت رستوران رو گرفت وشروع به کار کرد.
بابابزرگم(جلال) ومادربزرگمم( حوا)
طبقه ی بالای خونمون زندگی میکنن.روزهای اول خیلی سختشون بود وبا شرایط جدید کنار نمیومدن...بابابزرگ کمک کردتا مادربزرگم کم کم زبان یاد بگیره ،اما خوب یاد نمیگرفت وفقط چندتا کلمه بلدبود بگه وحرف بزنه...بهنامم توی جای که هم سن وسالای خودش بودن ومثل خودش سندروم دان داشتن اموزش میدید.منم رفتم مدرسه...
مادربزرگم وپدربزرگم سال ۸۸ از دنیا رفتن...
حوا درپاییز سال ۸۸ در سن ۷۳ سالگی براثر ایست قلبی از دنیا رفت.یک روز بعد جلالم هم که دوری حوابراش سخت بود.ونتونست دوریشو طاقت بیاره ازدنیارفت...
سرگذشت حوا سرگذشت عجیبی بود، شاید هزارن نفر توی این دنیا باشن که سرگذشت این چنینی داشته باشن.که شاید همین الان دارن از کنارمون با اهستگی رد میشن...حوا با صبر وتحملی که داشت فراق از جلال روتحمل کرد وجلال این دوری روبه امید دیدن دوباره حوا به صبح رسوند.
تا بهم رسیدن...اگرچه دیر وفرصت بزرگ شدن خاتون رواز دست داد وجوونی حوا رو ندید وتوی سختی ها کنارش نبود اما همون چندسال که دوباره باهم بودن وخدا این فرصت رودوباره بهشون دادتا کنارهم باشن واقعا خوشبخت وخوشحال کنارهم بودن...
به امید روزی که تمام عشقها واقعی وبدون فراق ودرد تنهایی باشه...
در حال حاضر فرشته وخانوادش در کشورسوئد زندگی میکنن.فرشته تو ی شرکت بیمه کارمیکنه وهر چهارتا پنج سال میاد ایران وبرمیگرده.ازدواج نکرده کنار پدرومادرش زندگی میکنه.بهنامم بعداز فوت حوا افسردگی گرفت وکم کم با کمک روانشناسها بهترشده.برادرکوچیکتر فرشته هم در کنارپدرش مشغول کار هست....
پایان.
...
طرز تهیه و دستور پخت های مرتبط

دیزی سنگی

ادویه مخصوص قورمه سبزی و کوکو سبزی

خورش قرمه سبزی دامغانی

کیک بادام و توت فرنگی

شیرینی اسکار گردویی
